تو پست قبلی گفتم که برای پنج شنبه 5 اردیبهشت 98 برنامه  ی گشت و گذار دارم و از همون تاریخ شروع کردم به آماده کردن مقدمات.قرار گذاشتیم پنجشنبه بعد از خوردن صبحونه و پختن شامی بریم دریا.از کوله پشتی و فلاکس چای و موکت کوچیکو چه و چه و چه تا سبزی خوردنی که قرار بود با شامی ای  که می خواستم واسه ناهار بپزم،بخوریم و .  همرو آماده کردم

دقیقا شب پنج شنبه واسمون مهمون اومد. از اومدن مهمونا خیلی خوشحال شدم ولی از دیر رفتنشون خیلی دپرس شدم.مهمونا ساعت 12 به بعد رفتن و منم ساعت 2 تونستم بخوابم.

 دیگه می دونستم که صبح زودتر 9، 9.30 بیدار نمی شیم که واقعا ساعت 10 بیدار شدیم. دگه از رفتن به گردشمون نا امید و دلخسته بودم.همسرم گفت فردا جمعه میریم ولی سخت گیر آوردن ماشین تو روز تعطیل جوابی بود که من بهش دادم.

دیگه واقعا حال و حوصله ی ناهار پختن نداشتم که همسر بعد از خوندن صلات ظهر با نهایت انرژی بهم گفت حاضری همین الان بریم دریا؟ منم با لبخن گله گشاد گفتم آره ولی بعد از خوردن یه املت خوشمزه.

هیچی دیگه رویام به واقعیت پیوست.

مسواک زدم

کلییییی روغن و مرطوب کننده به صورتم مالوندم

تونیک و روسری کذاییم رو پوشیدم با یه چادرم روش

فلاسک چای و خرما و چندتا بیسکوییتم گذاشیم تو کوله و یا علی

رفتیم دریا.کمی پیاده گشتیم بعدم قایق سوار شدیم.بعدش چاییمونو میل کردیم.منم آرزوی یه سفر دریایی کردم. رفتیم ساحل سنگی ولی ورودیش اجازه جلو رفتن ندادن. کلی راه رفتیم.مسیر دریا تا مرکز شهر رو هم پیاده برگشتیم(رفت سواره بود) بخاطر همین تونستیم کلی چیزای قشنگ از مغازه ها ببینیم و ذوق کنیم.زیتون پرورده خریدیم.خودکار بیک خریدم.از یه فروشگاه صنایع دستی زیرقبلمه  حصیری خریدیم(اومدیم خونه اون زیر قابلمه ای های چوبی رو انداختم تو کیسه بازیافتی ها، داشت خراب میشدن هر بار که ازشون استفاده می کردم احساس فقر می کردم.) و خلاصه خسته ولی شاد از سفر برگشتیم به شهرمون.

تصمیم گرفتیم برای یک ماه دیگه هم برنامه ی تفریحی داشته باشیم که میفته تو ماه مبارک.از حالا باید به فکر یه جای جدید باشم.


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

حمل بار تهران Laura stefan95ps Tapak کار در منزل با درامد عالی فرکتال هنر کودک شناسی حقوقی my tea memes فروش خدمات تلگرام و اینستاگرام با مناسب ترین هزینه